تازه گل یا پوچ حسابی گرم شده بود که صادق جاش رو با جلال عوض کرد. دو رکعت نماز خوند و برگشت.

می گفت:قضای نماز صبحم بود.خوندمش که یادم نره.صبح خواب مونده بودم.

وسط بازی همه اش به این فکر بودم که نماز صبحم رو خوندم یا نه.هرچی فکر کردم یادم نیومد.من ناهار ظهرم یادم نیست چه برسه به نماز صبح.

از صادق پرسیدم.می گفت:اگه بعد از گذشتن وقت نماز شک کنی که نماز رو خوندی یا نه لازم نیست قضای اون رو بخونی.

توضیح المسائل امام خمینی(ره)،مسئله 1167 ،قسمت سوم